نهج البلاغه ما

وبلاگ تخصصی نهج البلاغه امام علی (ع)

نهج البلاغه ما

وبلاگ تخصصی نهج البلاغه امام علی (ع)

نهج البلاغه ما

بسم الله الرحمن الرحیم

این سایت برای ترویج نهج البلاغه و ارائه خدمات علمی به علاقمندان نهج البلاغه ایجاد شده است.

یا علی مدد

آخرین نظرات
  • ۱۶ شهریور ۹۷، ۰۹:۵۶ - فرزند انقلاب
    عالی

شرح و تفسیر خطبه 11 نهج البلاغه

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۶ ب.ظ
Image result for ‫خطبه 11 نهج البلاغه‬‎
و من کلام له (علیه السلام) لابنه محمد ابن الحنفیة لما أعطاه الرایة یوم الجمل:
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ، ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.
ترجمه
موضوع: آموزش نظامى
(در جنگ جمل سال 36 هجرى روز پنجشنبه 15 جمادى الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفیّه(1) فرمود):
اگر کوه ها از جاى کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها را برهم به فشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پاى بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانى لشکر دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش، و بدان که پیروزى از سوى خداى سبحان است. 
_________________________
(1) محمّد حنفیّه مادرش خوله، دختر جعفر بن قیس بود، و جنگ جمل در ماه جمادى الآخر سال 36 هجرى اتّفاق افتاد.

شرح و تفسیر

و من کلام له علیه السّلام لابنه محمّد بن الحنفیّه لمّا اعطاه الرّایة یوم الجمل:
این سخن را على (ع) به فرزندش «محمّد بن حنفیّة» فرمود، در آن هنگام که پرچم را در روز جنگ «جمل» به دست او سپرد
.

خطبه در یک نگاه:
از روایات به خوبى استفاده مى شود که امیر مؤمنان على (ع) اصرار زیادى داشت که در میدان «جمل» جنگى صورت نگیرد و خون مسلمین بر صفحه آن ریخته نشود. و نیز آمده است که در آن روز پرچم را به دست «محمد بن حنفیه» داد سپس در فاصله میان نماز صبح تا ظهر، پیوسته آنها را دعوت به صلح و اصلاح و بازگشت به پیمان و بیعت مى کرد. و خطاب به «عایشه» کرد و فرمود: «خداوند در قرآن مجید، تو (و سایر همسران پیامبر را) دستور داده است که در خانه هایتان بمانید (و آلت دست این و آن نشوید)! تقواى الهى پیشه کن و به خانه ات باز گرد و فرمان خدا را اطاعت کن! بعد رو به «طلحه» و «زبیر» کرد و فرمود: «شما همسران خود را در خانه پنهان کرده اید، ولى همسر رسول خدا (ص) را به میدان، در برابر همه آورده اید! شما مردم را تحریک مى کنید و مى گویید ما براى خونخواهى «عثمان» این جا آمده ایم و مى خواهیم خلافت، شورایى شود (در حالى که مردم انتخاب خود را کرده و خود شما نیز بیعت نموده اید)! به «زبیر» فرمود: «آیا به خاطر دارى که روزى در مدینه من و تو با هم بودیم و تو با من سخن مى گفتى و تبسّمى بر لب داشتى، پیامبر از تو پرسید آیا على را دوست دارى؟ تو گفتى چگونه او را دوست نداشته باشم در حالى که میان من و او، هم خویشاوندى و هم محبّت الهى است در حدّى که در باره دیگرى نیست! در این جا پیامبر (ص) فرمود: تو در آینده با او پیکار خواهى کرد، در حالى که ظالم هستى! تو گفتى پناه مى برم به خدا از چنین کارى»! باز هم على (ع) به نصیحت ادامه داد و به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «خداوندا من بر اینان اتمام حجّت کردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش!» سپس قرآن را گرفت و به دست «مسلم مجاشعى» داد و فرمود: «این آیه را براى آنها بخوان: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما ...، اگر دو گروه از مؤمنان با هم پیکار کنند در میان آنها صلح برقرار سازید». او به لشکرگاه دشمن نزدیک شد و قرآن را به دست راست گرفت و آیه را خواند. آنها حمله کردند و دست راست او را قطع نمودند. قرآن را به دست چپ داد، دست چپش را قطع کردند. با دندان گرفت او را کشتند. این جا بود که على (ع) فرمود: «هم اکنون پیکار کردن با این گردنکشان براى ما گواراست»! در این جا بود که سخن بالا را خطاب به «محمّد بن حنفیّه» بیان فرمود.
به هر حال در این خطبه امام (ع) رموز مهمّى از فنون جنگ و نکته هایى را که از نظر روانى و جسمى در یک سرباز مسلمان اثر مى گذارد و او را شجاع و آماده براى پیکار مى کند، بیان مى فرماید
.
این کلام مشتمل بر هفت جمله است: در جمله اوّل یک دستور کلّى در باره مقاومت در میدان نبرد مى دهد و سپس در پنج جمله دیگر انگشت روى جزئیات و ریزه کاریها و امورى که تأثیر در استقامت و پیروزى دارد مى گذارد و در هفتمین و آخرین جمله، توجّه به پروردگار و توکّل بر ذات پاک او و این که پیروزى در هر حال از سوى اوست را مطرح مى فرماید تا با قدرت و قوّت ایمان، مشکلات و سختیهاى جنگ قابل تحمّل شود و روحیّه نبرد در حدّ اعلى براى مبارزه با دشمن قرار گیرد.
***
همچون کوه استوار باش!

همان گونه که در بالا اشاره شد، این خطبه نیز ناظر به جریانات جنگ «جمل» است. آن جا که امام(علیه السلام) پرچم را به دست فرزند شجاعش «محمّد بن حنفیه» مى سپارد و در عباراتى کوتاه و مؤثّر و دلنشین، قسمت مهمّى از دستورات جنگى را براى او در هفت جمله بیان مى دارد:

نخست مى فرماید: «اگر کوه ها متزلزل شود، تو تکان مخور!» (تَزُولُ الجِبالُ وَ لا تَزُلْ).(1)
در واقع مهمترین مسأله در میدان جنگ، مسأله استقامت و پایمردى است که رسیدن به پیروزى بدون آن غیر ممکن است; و امام(علیه السلام) نیز در آغاز، روى همین مسأله انگشت مى گذارد. این جمله مى تواند اشاره اى به مضمون حدیث معروفى باشد که درباره مؤمن نقل شده است که مى فرماید: «اَلْمُؤمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ; فرد با ایمان همچون کوه پابرجاست که طوفانها و تندبادها آن را تکان نمى دهد»!
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم: «اَلْمُؤمِنُ اَشَدُّ فِى دینِهِ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِیَةِ وَ ذلِکَ اَنَّ الْجَبَلَ قَدْ یُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤمِنُ لا یَقُدِرُ اَحَد عَلى اَنْ یَنْحَتَ مرنْ دینِهِ شَیْئاً; مؤمن، در دینش از کوه هاى پابرجا محکمتر است! چرا که کوه را گاهى مى تراشند، ولى از دین مؤمن چیزى کم و تراشیده نمى شود»!(2)
سپس از این دستور کلى فراتر رفته و به جزئیاتى که در این زمینه مؤثر و کار ساز است مى پردازد; و در دوّمین جمله مى فرماید: «دندانهایت را به هم بفشار» (عَضَّ عَلى ناجِذِکَ).
«ناجذ» گاه به معناى دندانهایى که بعد از دندان «انیاب» واقع شده، تفسیر گردیده و گاه به معناى دندان عقل و گاه به معناى همه دندانها و یا همه دندانهاى آسیاب. و در این جا مناسب معناى سوّم است. گفته مى شود فشار آوردن روى دندانها دو فایده دارد: نخست این که ترس و وحشت را زایل مى کند و به همین دلیل هنگامى که انسان از ترس بلرزد اگر دندانها را محکم بر هم بفشارد لرزش او ساکت یا کم مى شود و دیگر این که استخوانهاى سر را محکم نگاه مى دارد و در برابر ضربات دشمن آسیب کمترى به آن مى رسد و شبیه این معنا در خطبه دیگرى از «نهج البلاغه» آمده است آن جا که مى فرماید: «وَ عَضُّوا عَلَى الاَضْراسِ فَاِنَّهُ اَنْبى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهامِّ; دندانها را روى هم فشار دهید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر مى کند».(3)
در سوّمین جمله با تعبیر بسیار زیبایى مى فرماید: «جمجمه خویش را به خدا عاریت ده!» (اَعِرِ اللهَ جُمْجُمَتَکَ).
اشاره به این که آماده ایثار، جانبازى و شهادت در راه خدا باش که این آمادگى مایه شجاعت و شهامت و پایمردى است! بعضى از شارحان «نهج البلاغه» از این جمله، پیشگویى و بشارت نسبت به سرنوشت «محمّد بن حنفیّه» در میدان جنگ «جمل» استفاده کرده اند دایر بر این که تو از این میدان سالم برون خواهى آمد چرا که در مفهوم عاریت، باز پس گرفتن نهفته شده است.
در چهارمین جمله مى فرماید: «قدمهایت را در زمین میخکوب کن!» (تِدْ فی الاَرْضِ قَدَمَکَ).
اشاره به این که فکر عقب نشینى و فرار از میدان هرگز در سر نپروران و در برابر دشمن ثابت قدم باش! همان گونه که قرآن مجید به مؤمنان دستور مى دهد: (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمْ فِئَة فَاثْبِتُوا; اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که در میدان نبرد با گروهى روبه رو مى شوید ثابت قدم باشید»!(4)
تفاوت این جمله با جمله اوّل ممکن است در این بوده باشد که جمله اوّل عدم تزلزل در فکر و روحیه را بیان مى کند و جمله اخیر عدم تزلزل ظاهرى و جسمانى و عقب نشینى نکردن را در نظر دارد.
در پنجمین جمله مى فرماید: «نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد!» (اَرْمِ بِبَصَرِکَ اَقْصَى الْقَوْمِ).
این نگاه سبب مى شود که به تمام میدان و لشکر دشمن احاطه پیدا کند و آرایش جنگى را در همه جاى میدان زیر نظر بگیرد و از کم و کیف آن آگاه شود و محاسبات تهاجمى یا دفاعى خویش را بر اساس صحیح استوار سازد.
در ششمین جمله مى فرماید: «(بعد از آن که تمام لشکر و جوانب میدان را در نظر گرفتى) نظرت را فرو گیر!» (وَغُصَّ بَصَرک).
این جمله، یا به معناى حقیقى آن است که خود را در میدان، دائماً متوجّه مناطق دور دست که از تکرار نظر به آن، گاه ترس و رعبى به وجود مى آید، مشغول نکند و تنها به اطراف خود بنگرد (توجّه داشته باشید «غصّ بصر» به معناى بستن چشم نیست بلکه به معناى فرو انداختن و کوتاه کردن نگاه است) و یا به معناى کنایى است یعنى نسبت به کثرت نفرات و تجهیزات دشمن بى اعتنا باش و از آن چشم فروگیر و با شجاعت و شهامت بر دشمن بتاز و ضربات خود را بى واهمه بر او فرود آور!
شاهد این معنا جمله اى است که در خطبه دیگرى از نهج البلاغه آمده است آن جا که مى فرماید: «وَغُضُّوا الاَبْصارَ فَاِنَّهُ اَرْبَطُ لِلْجَاْشِ وَ اَسْکَنُ لِلْقُلُوبِ; چشمهاى خود را فرو گیرید تا قلب شما قویتر و روح شما آرامتر باشد».(5)
در هفتمین و آخرین جمله به یک نکته بسیار مهم و اساسى که جنبه معنوى و روحانى دارد و مایه قوّت نفوس و آرامش خاطر مى باشد، اشاره مى کند و مى فرماید: «با این همه بدان که نصرت و پیروزى از سوى خداوند سبحان است!» (وَاَعْلَمُ اَنَ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللهِ سُبْحانَهُ).
اشاره به این که آنچه گفته شد تنها اسباب و مقدّمات از نظر ظاهر به حساب مى آید، آنچه مهم است اراده خداست که پیروزى و نصرت از آن سرچشمه مى گیرد; بر او دل ببند و به او تکیه کن و موفقیّت نهایى را از او بخواه که او بر هر چیزى قادر و تواناست و نسبت به بندگان با ایمان و مجاهد، رحیم و مهربان است! همان گونه که در قرآن مجید نیز مى خوانیم: «وَ مَا النَّصُرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللهِ الْعَزیزِ الْحَکیم; پیروزى، تنها از سوى خداوند عزیز و حکیم است».(6)
جالب این که قرآن مجید در آغاز این آیه سخن از یارى فرشتگان به میان مى آورد ولى با این حال مى فرماید: «تصوّر نکنید که نصرت و پیروزى به دست فرشتگان است، بلکه تنها به دست خداوند قادر، عالم و تواناست»!
***
نکته ها:
1ـ محمّد بن حنفیّه کیست؟
او یکى از فرزندان رشید امیرمؤمنان على(علیه السلام) است و «حنفیّه» لقب مادر اوست و اسمش «خوله» دختر یکى از مردان با شخصیّت طایفه «بنى حنیفه» است که در یکى از جنگهاى اسلامى اسیر شد و مى خواستند او را بفروشند; على(علیه السلام) او را آزاد کرد و به همسرى خود درآورد. او شجاعت را از على(علیه السلام) به ارث برده بود و مى گویند گاهى زره هاى محکم را با دست پاره مى کرد و به همین دلیل امام(علیه السلام) در جنگ «جمل» پرچم را به دست او سپرد و در جنگ «صفّین» جناح چپ سپاه على(علیه السلام) به دست او و «محمّد بن ابى بکر» و «هاشم مرقال» بود.
بعضى «محمّد بن حنیفیّه» را متّهم مى کنند که او بعد از امام حسین(علیه السلام) دعوى امامت داشت و یا حتّى دعوى مهدویّت! ولى مرحوم «شیخ مفید» در این زمینه سخن روشنى دارد، مى گوید: «محمّد حنفیّه» هرگز ادّعاى امامت نکرد و کسى را به سوى خود فرانخواند (بلکه دیگران چنین نسبت هایى به او داده اند و مدّعى امامت و یا مهدویّت او بوده اند و طایفه «کیسانیّه» جزء چنین مدّعیانى محسوب مى شوند».
«محمّد حنفیّه» در سال 81 هجرى در سنّ شصت و پنج سالگى دارفانى را وداع گفت. درباره محل دفن او اختلاف است، بعضى مى گویند در «طائف» بدرود حیات گفت و در همان جا دفن شد و بعضى مى گویند در «بقیع» به خاک سپرده شد و گاه محلّ وفات او را کوه «رَضْوى» در نزدیکى مدینه دانسته اند.(7)
یکى از نشانه هاى جلالت مقام او این است که امام حسین(علیه السلام) هنگامى که مى خواست از مدینه به سوى مکّه حرکت کند او را وصى و نماینده خود در مدینه قرارداد تا اخبار آن جا را به او برساند و وصیتنامه معروف خود را که در مقاتل آمده، به او سپرد.
2ـ مهمترین شرط پیروزى بر دشمن
از آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به خوبى استفاده مى شود که اساس پیروزى در کارها صبر و استقامت و پایمردى است. قرآن سربازان پیروز که حتّى با نابرابرى فاحش نسبت به دشمن، مشمول نصرت الهى مى شوند را به همین صفت توصیف کرده، مى فرماید: «اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَة یَغْلِبُوا اَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْم لا یَفْقَهُونَ; هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه مى کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند پیروز مى گردند چرا که آنها گروهى هستند که نمى فهمند».(8)
در کلمات قصار نهج البلاغه مى خوانیم: «وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِیمانِ کَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا خَیْرَ فی جَسَد لا رَأسَ مَعَهُ وَ لا فى إیمان لا صَبْرَ مَعَهُ; و بر شما باد که صبر و استقامت کنید! زیرا صبر و استقامت نسبت به ایمان، همچون سر است نسبت به بدن، تنى که سر با او نباشد فایده اى ندارد و همچنین است ایمانى که صبر و استقامت با آن نباشد»!(9)
در خطبه بالا نیز کراراً روى همین معنا تکیه شده است، گاه مى فرماید: «اگر کوه ها تکان بخورند تو استقامت کن و از جاى تکان مخور!» و گاه مى فرماید: «قدمهایت را بر زمین میخکوب کن!» و بقیه جمله ها نیز در واقع شاخ و برگى براى این معناست; زیرا دندانها را به هم فشردن، جمجمه خویش را به خدا عاریت دادن، نصرت و پیروزى را از جانب خدا دانستن، همه اینها به انسان استقامت بیشتر مى بخشد و پایدارى فزونتر مى دهد و آنچه سبب شد که مسلمانان در جنگ هاى نابرابر با دشمنان در صحنه هاى مختلف پیروز شوند همین اصل بود، اصلى که باید در نسل کنونى نیز زنده بماند تا شاهد پیروزیهاى بیشتر بر دشمنان اسلام گردند.
* * *
پی نوشت:
1. به گفته بعضى از شارحان «نهج البلاغه» عبارت فوق از نظر معنا، یک جمله شرطیه است و در تقدیر «لو زالت الجبال لا تزل» مى باشد. (شرح «ابن میثم»، ج 1، ص 287).
2. «سفینة البحار»، ماده «امن».
3. «نهج البلاغه»، خطبه 124.
4. سوره انفال، آیه 45.
5. «نهج البلاغه»، خطبه 124.
6. سوره آل عمران ـ آیه 126.
7. رجال «مامقانى»، «سفینة البحار» و «مفتاح السّعادة» و «شرح ابن ابى الحدید».
8. سوره انفال، آیه 65.
9. کلمه 82، از کلمات قصار نهج البلاغه.
 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی