نهج البلاغه ما

وبلاگ تخصصی نهج البلاغه امام علی (ع)

نهج البلاغه ما

وبلاگ تخصصی نهج البلاغه امام علی (ع)

نهج البلاغه ما

بسم الله الرحمن الرحیم

این سایت برای ترویج نهج البلاغه و ارائه خدمات علمی به علاقمندان نهج البلاغه ایجاد شده است.

یا علی مدد

آخرین نظرات
  • ۱۶ شهریور ۹۷، ۰۹:۵۶ - فرزند انقلاب
    عالی

۹ مطلب با موضوع «نهج البلاغه :: حکمت ها» ثبت شده است

علم و جهل

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۹ ب.ظ

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلًا، وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً؛ إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا. (حکمت 274)

و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید اقدام کنید. (ترجمه محمد دشتی)

شرح حکمت :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۹
شیعه علوی---: ۲۱۲

حکمت 206 - ره آورد حلم و بردبارى

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۶ ق.ظ

ره آورد حلم و بردبارى

امام علی علیه‌ السلام فرمودند:

أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِیمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.

نخستین پاداشى که بردبار از بردباریش مى گیرد، این است، که مردم در برابر نادانان حمایتش مى کنند.

نهج البلاغه: حکمت 197

شرح حدیث:

در برابر جاهلان بردبار باش
امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه، به یکى از آثار ارزنده حلم و بردبارى در مقابل سفیهان و جاهلان اشاره کرده مى فرمایند:
«نخستین نتیجه اى که شخص بردبار از بردبارى خود مى برد این است که مردم در برابر جاهل و نادان از وى حمایت خواهند کرد»؛ (أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِیمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ).

بعضى از ارباب لغت «حلم» را به معناى خویشتن دارى به هنگام هیجان غضب دانسته اند و از آنجا که این حالت از عقل و خرد نشأت مى گیرد، گاه واژه «حلیم» به معناى عاقل به کار رفته است. بسیارى از افراد جاهل و نادان پرادعا، بلندپرواز و پرخاشگرند، ازاین رو هنگامى که در برابر دانشمند وارسته اى قرار گیرند براى اظهار خودنمایى ممکن است انواع اهانت ها را روا دارند. حال اگر شخص عالم و دانشمند و انسان با ایمان و متقى بخواهد در برابر آنها عکس العمل نشان دهد، مقام خود را پایین آورده است؛ اما اگر حلم و بردبارى در برابر این افراد نادان و بى ادب به خرج دهد و عکس العملى از خود ظاهر نکند، مردم به مظلوم بودن او اعتراف مى کنند و به حکم غریزه حمایت از مظلوم که در بسیارى از انسان ها نهفته است به حمایت از او بر مى خیزند و جاهل جسور و بى ادب را بر سر جایش مى نشانند. این نخستین نتیجه اى است که افراد حلیم از حلمشان مى برند و در واقع دفاع از خود را بر عهده دیگران مى نهند.

قرآن مجید درباره عباد الرحمان (بندگان خاص خدا) مى فرماید: «(وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً)؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند)».(1)

در جایى دیگر خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که: «(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ)؛ (به هر حال) با عفو و مدارا رفتار کن، و به کارهاى شایسته دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!».(2)

نیز در مقام مدح انبیاى پیشین از صفت حلم نام برده شده است؛ از جمله درباره ابراهیم(علیه السلام) در آیه 114 سوره «توبه» در مدح ابراهیم به سبب حلم و بردبارى اش در برابر عموى بت پرست مى فرماید: «(إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاََوَّاهٌ حَلِیمٌ)؛ به یقین ابراهیم مهربان و بردبار بود».

حلم علاوه بر این، آثار فراوان دیگرى نیز دارد و آن این که به انسان آرامش مى بخشد و وى را از آلوده شدن به گناه به هنگام ستیزه جویى حفظ مى کند و از تشدید عداوت دشمن که به جسارت و بى ادبى پرداخته جلوگیرى مى نماید.

بر پایه همین نکات است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه بارها بر اهمیت حلم تأکید ورزیده است؛ از جمله در خطبه 193 (خطبه همام) که اوصاف پرهیزگاران را شرح مى دهند مى فرمایند: «یکى از صفات آنها این است که علم را با حلم مى آمیزند»؛ (یَمْزَجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ) و در حکمت 31 یکى از شاخه هاى عدالت، استوارى در حلم شمرده شده است.

در روایات دیگر اسلامى نیز بر اهمیت حلم و آثار مثبت آن تکیه شده؛ از جمله در حدیثى از رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمودند: «ألا أُخْبِرُکُمْ بِأشْبَهِکُمْ بی أخْلاقاً؟؛ آیا به شما خبر دهم کدام یک از شما از نظر اخلاق به من شبیه ترید؟».(3)
یاران عرض کردند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: «أحْسَنُکُمْ أخْلاقاً وَأعْظَمُکُمْ حِلْماً وَأبَرُّکُمْ بِقَرابَتِهِ وَأشَدُّکُمْ إنْصافاً مِنْ نَفْسِهِ فِى الْغَضَبِ وَالرِّضا؛ آن کس که از همه خوش اخلاق تر و بردبارتر و نیکوکارتر به خویشاوندان خود و باانصاف تر در حال غضب و خشنودى است».(4)

در حدیثى که در غررالحکم از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم: «أشْجَعُ النّاسُ مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْحِلْمِ؛ شجاع ترین مردم کسى است که با نیروى حلم، بر جهل (جاهلان) غالب آید».(5)

در حدیث دیگرى از همان حضرت و در همان منبع آمده است: «إنَّ أفْضَلَ أخْلاقِ الرِّجالِ الْحِلْمُ؛ برترین اخلاق مردان با شخصیت حلم و بردبارى است».(6)

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمودند: «کَفى بِالْحِلْمِ ناصِراً؛ حلم براى یارى انسان کافى است».(7)

در حدیث مفصلى که مرحوم علامه مجلسى در گفتگوى امام صادق(علیه السلام) با «عنوان بصرى» که براى درک علم به محضر آن حضرت آمده بود نقل مى کند، مى خوانیم که فرمودند: حلم و بردبارى تو باید به قدرى باشد که اگر کسى به تو بگوید اگر سخن نسنجیده اى درباره من بگویى ده برابر آن به تو مى گویم، تو در جواب بگویى اگر تو ده سخن ناسنجیده بگویى من یکى نخواهم گفت (فَمَنْ قالَ لَکَ إنْ قُلْتَ واحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ واحِدَةً)(8).(9)

پی‌نوشت‌ها:
(1). سوره فرقان، آیه 63
(2). سوره اعراف، آیه 199
(3). بحارالانوار، ج 74، ص 154
(4). غررالحکم، ص 285
(5). همان
(6). همان
(7). کافى، ج 2، ص 112
(8). بحارالانوار، ج 1، ص 226
(9). سند گفتار حکیمانه: به گفته کتاب مصادر، این کلام حکیمانه را پیش از سید رضى در نهج البلاغه، ابن قتیبة در عیون الاخبار و ابن عبد ربه در عقد الفرید با تفاوت هایى آورده اند و بعد از مرحوم سید رضى در کتب زیادى از جمله کنز الفوائد، ربیع الابرار زمخشرى و دستور معالم الحکم نوشته قاضى قضاعى و نهایة الارب نویرى آمده است و با توجه به این که بسیارى از آنها با تفاوت هایى در عبارت آن را نقل کرده اند روشن مى شود که از منابعى جز نهج البلاغه گرفته اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 168)

منبع: پیام امام امیرالمومنین علیه السلام‌، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه‌، 1386.
پ.ن: در نسخه صبحی صالح ، این حکمت با شماره 206 ثبت است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۲۶
شیعه علوی---: ۲۸۱

حکمت 150 نهج البلاغه - ترجمه دکتر اسدالله مبشری

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۲۶ ق.ظ

حکمت 150

یکى از آن امیر (ع) تقاضا کرد تا پندى به او دهد ، حضرت چنین فرمود:

از آنان مباش که بى عمل، به آن جهان امید مى بندند و به آرزوى دراز در توبه درنگ مى کنند. در نکوهش دنیا گفتار پارسایان بر زبان مى آورند، اما در کار دنیا، کردار دوست داران آن به کار مى بندند. اگر دولت دنیا به چنگشان افتد گرسنه چشمى شان سیر نگردد و اگر از آن بى بهره مانند قناعت نکنند. به داده ها سپاس حق نگویند و از بقیت آن زیاده خواهند.

مردم را از کار ناپسند نهى کنند و خود از آن دست نکشند، به کارهایى فرمان دهند که خود آن را به جاى نیاورند. نیکوکاران را دوست مى دارند، اما کردارشان را پیشه نکنند، و گناهکاران را دشمن مى دارند، اما خود یکى از آنانند. از بسیار گناه، مرگ را ناخوش مى دارند، و پیوسته به آنچه مرگ را به آن سبب ناگوار مى شمارند عمل مى کنند.

اگر بیمار گردند پشیمان شوند و اگر تندرست باشند به غفلت از مرگ ایمن گردند. چون عافیت یابند خودپسند باشند و چون رنجور شوند نومید گردند. چون گرفتار بلا آیند به خداى روى نیاز آورند و چون به راحت و آسانى رسند، فریفته به دنیا، از خداى روى بگردانند. هوا و هوس در پندار واهى، بر آنان چیره گردد، اما در باور خود، بر نفس خویش چیره نشوند. از گناه دیگران که سبکتر از گناه آنان است ترسناکند اما بیش از عمل خود امید پاداش دارند.

اگر بى نیاز شوند فرحناک و سرکش گردند و اگر درویش، نومیدانه به سستى گرانید. در کار کوتاهى کنند و در خواستن زیاده خواهند. اگر آرزوى هوس آلود بر آنان دست یابد نافرمانى فرا پیش دارند و توبه واپس اندازند. اگر محنتى بر آنان روى دهد، از آیین دین دست شویند. به مردم عبرت آموزند و خود عبرت نگیرند. در پند گفتن از اندازه بگذرند و خود پند نپذیرند. در قول سرفرازند و در فعل بینوا . در کار دنیاى فانى پر شور و پایدار و در کار جهان باقى سهل انگار. غنیمت آن جهان را غرامت پندارند و غرامت این جهان را غنیمت انگارند از مرگ مى پرهیزند اما زان پیشتر که فرصت از کف برود به کار نیکو بر نمى خیزند.

گناه دیگران را بزرگ مى شمارند اما گناه بزرگتر خویش را کوچک مى پندارند و طاعت دیگران را اندک مى نگارند، و آن خویشتن را گران مى شمارند. پس مردمان را طعنه زنند و نکوهش کنند و با خویشتن نرمى و مدارا روا دارند. یاوه سرایى با توانگران را دوست تر دارند تا یاد خداى را با درویشان، سود خویش را به زیان دگران حکم کنند اما زیان خویش را به سود دگران حکم ندهند.

دگران را راه مى نمایند و خویشتن را گمراه مى سازند. پس دگران به فرمان آنان راه راست مى پیمایند و آنان خود نافرمانى خداى مى کنند تمام مى ستانند و ناتمام مى دهند از خلق مى ترسند و فرمانشان مى برند چه، از خداى بیم ندارند و از خداى نمى ترسند و فرمانش نمى برند، چه از خلق مى هراسند.

(سیدرضى گوید: اگر در این کتاب جز این کلام سخنى دیگر نبود، هم این سخن، پند رستگارى توده مردم، و حکمت بالغه، و بصیرت اهل نظر و عبرت صاحبدلان را بس بود).

ترجمه دکتر اسدالله مبشری

برای دسترسی به متن ترجمه این مترجم  اینجا کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۲۶
شیعه علوی---: ۳۳۵

https://tayebnia.ir/fa/wp-content/uploads/2019/04/%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-333-300x231.png

حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه ؛ روانشناسى مؤمن (علمى، اجتماعى)

و قال علیه السلام فی صفة المؤمن : المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَحُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً، وَأَذَلُّ شَىْءٍ نَفْساً. یَکْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَیَشْنَأُ السُّمْعَةَ. طَوِیلٌ غَمُّهُ،بَعِیدٌ هَمُّهُ، کَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ. شَکُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ، ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ آلْخَلِیقَةِ، لَیِّنُ آلْعَرِیکَةِ! نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ،وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
امام علیه السلام درباره صفات مؤمن فرمود : انسان باایمان شادى اش در چهره و اندوهش در درون قلب اوست، سینه اش از هرچیز، گشاده تر و هوسهاى نفسانى اش از هرچیز خوارتر (و تسلیمتر) است، از برترى جویى بیزار و از ریاکارى متنفر است، اندوهش طولانى و همتش بلند، سکوتش بسیار و تمام وقتش مشغول است، شکرگزار و صبور، بسیار ژرف اندیش است و دست حاجت به سوى کسى دراز نمى کند، طبیعتش آسان (و سختگیرى در کار او نیست) و برخوردش با دیگران توأم با نرمش است، دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناک) محکمتر و سختتر و (در پیشگاه خدا) از بَرده تسلیم تر است.

شرح و تفسیر حکمت 333 در ادامه مطلب ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۱:۵۷
شیعه علوی---: ۶۰۹۴

فلسفه بعضی احکام شرعی/ حکمت 252 نهج البلاغه

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۲۲ ق.ظ

روزه، سبب آزمودن اخلاص

حکمت 252 نهج البلاغه: فلسفه بعضی احکام شرعی

وَ قَالَ (علیه السلام): فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکَاةَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ، وَ الْحَجَّ [تَقْوِیَةً] تَقْرِبَةً لِلدِّینِ، وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ، وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ، وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِیجَاباً لِلْعِفَّةِ، وَ تَرْکَ الزِّنَى [الزِّنَا] تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ، وَ تَرْکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسْلِ، وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ، وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْرِیفاً لِلصِّدْقِ، وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ، وَ الْأَمَانَةَ [الْإِمَامَةِ] نِظَاماً لِلْأُمَّةِ، وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَةِ. حکمت 252

و فرمود (ع): خداوند ایمان را واجب نمود، براى پاکى دلها از شرک
و نماز را براى منزه ساختن مردم از خودخواهى
و زکات را براى رسیدن روزى
و روزه را براى آزمودن اخلاص مردم
و حج را براى نیرو گرفتن دین
و جهاد را براى عزت و ارجمندى اسلام
و امر به معروف را براى اصلاح مردمان
و نهى از منکر را براى باز داشتن سفیهان از زشتی ها
و صله رحم را براى افزون شدن شمار خویشاوندان
و قصاص را براى ممانعت از خونریزى
و اجراى حدود را براى بزرگ نشان دادن زشتى اعمال حرام
و منع از شرابخوارى را براى حفاظت از عقلها
و اجتناب از دزدى را براى رعایت عفت مردم
و ترک زنا را براى سلامت نسب ها
و ترک لواط را براى افزونى نسل
و شهادتها را براى گرفتن حقوق انکار شده
و ترک دروغگویى را براى حرمت یافتن راستگویى
و سلام کردن را براى ایمنى بخشیدن از هر چه مایه هراس است
و امامت را براى نظام امت
و اطاعت را براى بزرگداشت امام.
 

ترجمه دکتر آیتی

شرح و تفسیر حکمت 252

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۲۲
شیعه علوی---: ۶۲۹

حکمت 50 نهج البلاغه - خوشرویی و جذب دلها

پنجشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ

حکمت ۵۰ نهج الباغه ؛ راه جذب دلها (اخلاقى ، اجتماعى)

حکمت ۵۰ نهج الباغه ؛ راه جذب دلها (اخلاقى ، اجتماعى)

قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ.


امام(علیه السلام) فرمود:دلهاى انسان ها وحشى و رمنده است، هرکس با آنها انس گیرد رو به سوى او مى کنند!


شرح و تفسیر

راه تسخیر دل ها امام در این کلام حکمت آمیز درس مهمى براى صید دل ها و جلب و جذب دوستان مى دهد. مى فرماید: «دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است هرکس با آنها انس گیرد رو به سوى او مى کنند»; (قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ). اشاره به اینکه انسان، نسبت به کسانى که نمى شناسد نوعى احساس بیگانگى مى کند; ولى اگر طرف مقابل از طریق محبت وارد شود در برابر او رام مى شود. به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه این مطلب براى انسانى که تازه در شهر یا در محله اى وارد مى شود و سکنا گزیند کاملاً محسوس است او حتى از همسایگان نزدیکش فاصله مى گیرد اما اگر چند بار با او سلام و علیک کنند و به دیدارش بروند و هدیه اى برایش بفرستند رابطه دوستى آنها مستحکم مى شود. آنچه بعضى پنداشته اند که این کلام حکمت آمیز با اصل مدنىّ بالتبع بودن انسان سازگار نیست اشتباه بزرگى است. درست که انسان ذاتاً روح اجتماعى دارد و نمى تواند تنها زندگى کند و تمام پیشرفت ها و موفقیت ها بشر در سایه همین روح اجتماعى است; ولى این بدان معنا نیست که در برابر هر فرد ناشناخته اى اظهار محبت و دوستى کند و با او الفت بگیرد; الفت گرفتن احتیاج به مقدمات دارد همان گونه که عداوت و دشمنى نیز مقدماتى مى خواهد و نظر امام(علیه السلام)به این حقیقت است که در روایات دیگرى نیز وارد شده و در گفتار معروف: «الاْنْسانُ عَبیدُ الاْحْسانِ; انسان بنده احسان است» منعکس است. شاعر عرب نیز مى گوید: وَإنّى لَوَحْشِىٌّ إذا ما زَجَرْتَنی *** وَإنّى إذا ألَّفْتَنی لاََلُوفٌ هنگامى که از من دورى کنى من از تو رمیده مى شوم ولى هنگامى که از در الفت در آیى با تو الفت مى گیرم. این که در بعضى از شروح به واسطه حل نشدن مشکل «مدنىٌّ بالطبع» بودن انسان یا وحشى بودن قلوب این تفسیر را پذیرفته اند که منظور از «رجال» همه انسان ها نیستند بلکه افراد بزرگ و قدرتمندِ اجتماع اند، تفسیر نادرستى به نظر مى رسد، زیرا ظاهر عبارت اشاره به همه یا اغلب انسان هاست نه گروه اندکى. شاهد این سخن حدیثى است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «ثَلاَثٌ یُصْفِینَ وُدَّ الْمَرْءِ لاَِخِیهِ الْمُسْلِمِ یَلْقَاهُ بِالْبُشْرِ إِذَا لَقِیَهُ وَیُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجْلِسِ إِذَا جَلَسَ إِلَیْهِ وَیَدْعُوهُ بِأَحَبِّ الاَْسْمَاءِ إِلَیْهِ; سه چیز است که محبت انسان را نسبت به برادر دینى اش صفا مى بخشد با چهره گشاده با او روبرو شود و در مجلس جاى مناسب به او دهد و او را به محبوب ترین نام هایش صدا بزند».

منبع اصلی: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

به نقل از : پایگاه حجت الاسلام اروجی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۰
شیعه علوی---: ۱۵۱۹

شرح و تفسیر حکمت 2 نهج البلاغه

سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۳۵ ق.ظ

شرح-نهج-البلاغه

شرح و تفسیر حکمت 2 نهج البلاغه

أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ.

امام (علیه السلام) فرمود:
هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر کرده و کسى که ناراحتى‏ هایش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) فاش کند به ذلت خویش راضى شده و آن‏کس که زبانش را بر خود امیر کند شخصیتش حقیر خواهد شد.

شرح و تفسیر
از این کارها بپرهیز:
امام(علیه السلام) در این کلام نورانى اش به پیامدها و آثار سوء سه رذیله اخلاقى در عباراتى کوتاه و فشرده اشاره فرموده است.
نخست مى فرماید: «هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر ساخته است». (أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ).
واژه «طمع» به معناى بیش از حق خود طالب بودن و گرفتن مواهب زندگى از دست دیگران است و تعبیر به «استشعر» که به معناى پوشیدن لباس زیرین است اشاره به این است که طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمى شود; بدیهى است که افراد طماع براى رسیدن به مقصود خود باید تن به هر ذلتى بدهند و دست سؤال به سوى هرکس دراز کنند و شخصیت خود را براى نیل به اهداف طمعکارانه خود بشکنند.
در سخنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ إِلَى طَبَع; در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره خطر این صفت مذموم مخصوصاً براى علما وارد شده است که فرمود: «إن الصّفاة الزّلال الذی لا تَثْبُتُ عَلَیْهِ أقْدامُ و عجیب این که هنگامى که طمع فزونى یابد کارهایى از انسان سر مى زند که کاملاً احمقانه است; شبیه آنچه درباره طماع معروف عرب به نام «اشعب» نقل شده که بسیارى از اوقات هنگامى که راه مى رفت دامن خود را به دست
مى گرفت و آن را در برابر آسمان باز نگه مى داشت و مى گفت: شنیده ام بعضى از پرندگان در حال پرواز تخم مى گذارند شاید تخم آن پرنده در دامن من بیفتد. و یا نقل مى کنند هنگامى که گروهى از کودکان او را در کوچه و بازار آزار مى دادند براى پراکنده ساختن آنها گفت: شنیده ام در فلان خانه حلوا پخش مى کنند بچه ها به سوى آن خانه دویدند ناگهان دیدند خود اشعب نیز به سوى آن خانه مى دود گفتند: تو چرا؟ گفت: شاید حرف من درست باشد.
این داستان ها خواه واقعیت داشته باشد یا نه اشاره به کارهاى ننگ آورى است که انسان به جهت طمع انجام مى دهد.
نقطه مقابل طمع قناعت است که سبب عزت آدمى مى شود همان گونه که امیرمؤمنان فرمود: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ; آن کس که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود».(1)
و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهى کن *** گردن بى طمع بلند بود!
در دومین نکته مى فرماید: «کسى که سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضایت به ذلت خود داده است»; (وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ).
روشن است هرگاه انسان نزد طبیب درد خود را بگوید و از وى راه درمان بطلبد یا پیش قاضى ظلمى را که بر او رفته بیان سازد و از او احقاق حق بخواهد یا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگوید کار خلافى نکرده و به دنبال مشکل گشایى بوده; اما طرح مشکلات نزد کسانى که هیچ گونه توانایى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در این گونه موارد باید خویشتن دار بود و لب به شکایت نگشود.
آن گاه امام(علیه السلام) در جمله سوم مى فرماید: «کسى که زبانش را بر خود امیر سازد شخصیت او تحقیر مى شود»; (وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ).
منظور از امیر شدن زبان آن است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و هرچه بر زبانش آمد بگوید. بدیهى است سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گیرد در بسیارى از موارد خطرهایى ایجاد مى کند که انسان قادر بر جبران آن نیست و گاه اسباب رنجش افراد آبرومند و سبب ایجاد اختلاف در میان مردم و کینه و دشمنى نسبت به گوینده و دیگران مى شود و چه زیبا مى گوید شاعر عرب:
اِحْفَظْ لِسانَکَ اَیُّهَا الاْنْسانُ *** لا یَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
کَمْ فِى الْمَقابِرِ مِنْ قَتیلِ لِسانِهِ *** کانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الاْقْرانُ
اى انسان زبان خود را حفظ کن ـ مراقب باش تو را نگزد که اژدهایى است.
چه بسیارند کسانى که در گورستان ها خفته اند و کشته زبان خویشند ـ همان کسانى که همطرازان آنها از ملاقات با آنها وحشت داشتند.
در حدیث دیگرى در سلسله همین کلمات قصار مى خوانیم: «مَنْ کَثُرَ کَلاَمُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ; کسى که زیاد سخن گوید اشتباهات زیادى خواهد کرد».(2) و این خطاى بسیار باعت تحقیر و بى ارزش شدن او در نظرها مى شود. کوتاه سخن این که انسان عاقل باید زبانش را در اختیار عقلش قرار دهد نه این که عقلش را در اختیار زبان که اولى مایه سعادت است و دومى اسباب حقارت.
شایان توجه است صفات سه گانه نکوهیده اى را که امام در این بیان کوتاه ذکر کرده (طمع، فاش کردن ناراحتى ها نزد هرکس و امیر ساختن زبان بر خود) هرسه در این جهت مشترکند که سبب ذلت و خوارى مى شوند و این هماهنگى در اثر سبب شده است که امام(علیه السلام)هر سه را کنار هم قرار دهد.

مبلغان سایبری چهارده خورشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۵
شیعه علوی---: ۶۴۶

http://hedayatgar.ir/files/fa/news/1395/3/12/3382_785.jpg

وَ قَالَ (علیه السلام):

مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.

و درود خدا بر او، فرمود: کسى چیزى را در دل پنهان نکرد جز آن که در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش، آشکار خواهد گشت.

http://ahlolbait.com/files/139/image/26_1.jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۳
شیعه علوی---: ۱۰۰۹

حکمت 31 نهج البلاغه - ایمان بر چهار ستون استوار است

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ق.ظ
http://ahlolbait.com/files/139/image/31.jpg

متن عربی

31- وَ سُئِلَ ( علیه السلام ) عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ: الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیْرَاتِ وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِینَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ وَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَیْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ .
وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا .

قال الرضی : و بعد هذا کلام ترکنا ذکره خوف الإطالة و الخروج عن الغرض المقصود فی هذا الکتاب.


متن فارسی

(اخلاقى، سیاسى)

و درود خدا بر او، فرمود: (از ایمان پرسیدند، جواب داد)
1-  شناخت پایه هاى ایمان:
ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوت هایش کاستى گیرد، و آن کس که از آتش جهنّم مى ترسد، از حرام دورى مى گزیند، و آن کس که در دنیا زهد مى ورزد، مصیبت ها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مى کشد در نیکى ها شتاب مى کند. یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیّت ها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیّت ها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را شناسد، و آن که عبرت آموزى شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مى زیسته است. و عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است: فکرى ژرف اندیش، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى. پس کسى که درست اندیشید به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید، از چشمه زلال شریعت نوشید، و کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد. و جهاد نیز بر چهار پایه استوار است:
 ص 631
امر به معروف، و نهى از منکر، راستگویى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مؤمنان است، و آن کس که از زشتى ها نهى کرد، بینى منافقان را به خاک مالید، و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، و کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قیامت او را خشنود سازد.
2-  شناخت اقسام کفر و تردید:
و کفر بر چهار ستون پایدار است: کنجکاوى دروغین،  ستیزه جویى و جدل، انحراف از حق، و دشمنى کردن، پس آن کس که دنبال توهّم و کنجکاوى دروغین رفت به حق نرسید.  و آن کس که به ستیزه جویى و نزاع پرداخت از دیدن حق نا بینا شد، و آن کس که از راه حق منحرف گردید، نیکویى را زشت، و زشتى را نیکویى پنداشت و سر مست گمراهى ها گشت، و آن کس که دشمنى ورزید پیمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت، و نجات او از مشکلات دشوار است. و شک چهار بخش دارد: جدال در گفتار، ترسیدن، دو دل بودن، و تسلیم حوادث روزگار شدن. پس آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاریکى شبهات بیرون نخواهد آمد، و آن کس که از هر چیزى ترسید همواره در حال عقب نشینى است، و آن کس که در تردید و دو دلى باشد زیر پاى شیطان کوبیده خواهد شد، و آن کس که تسلیم حوادث گردد و به تباهى دنیا و آخرت گردن نهد، و هر دو جهان را از کف خواهد داد.

(سخن امام طولانى است چون در این فصل، حکمت هاى کوتاه را جمع آورى مى کنم از آوردن دنباله سخن خوددارى کردم).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۱
شیعه علوی---: ۱۶۲۷